+ خدا - همه

تا که خواستیم یک دو روزی فکر کنیم بر در خانه نوشتند درگذشت

+ خدا - همه

تا که خواستیم یک دو روزی فکر کنیم بر در خانه نوشتند درگذشت

+ خدا - همه

آنچه از سرگذشت، شد سرگذشت !!! حیف بی دقت گذشت، اما گذشت!!!
تا که خواستیم یک دو روزی فکر کنیم، بر در خانه نوشتند درگذشت ...........

بایگانی

حاجیان  جمعند دور هم به صحرای منا

حاجی ما در بیابان در مسیر کربلاست

حاجیان کردند دل را خوش به ذبح گوسفند 

حاجی ما ذبح طفلش پیش پیکان بلاست

حاجیان سر میتراشند از پی تقصیرشان

حاجی ماهم چهل منزل سرش بر نیزه هاست

حاجیان دست دعاشان بر سما گردد بلند

حاجی ما از بدن دست علمدارش جداست

حاجیان را هست یک قربانی آن هم گوسفند 

حاجی ما هم ذبیحش جمله تقدیم خداست

حاجیان را از هجوم زایرین برتن فشار

حاجی ما سینه اش از سم اسبان توتیاست

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۴ ، ۱۰:۴۲
جامانده

اشک چشمم


بارشی است بی منتها



 ابتدایش                                     " مشهد "                     است   و   انتهایش  

" کربلا "

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۳۴
جامانده

چه خبر در حرم ضامن آهو شده است

صحن ها بیشتر از پیش چه خوشبو شده است

طرف پنجره فولاد هیاهو شده است

باز یک چشمه از آن لطف و کرم رو شده است

مادری گریه کنان ذکر رضا میگیرد

دست و پای فلجی باز شفا می گیرد

با شفا از تو چه زیبا شده بیمار شدن

یه تو  وابسته شدن با تو گرفتار شدن

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۲۸
جامانده

کبوتران مهاجر پیمبران امید
شکوه خلقت آدم صنوبران شهید
شما ز غربت و وحشت امانمان دادید
حریم امن خدا را نشانمان دادید
هنوز خلوتتان بانگ ربنا دارد
هنوز تربتتان بوی کربلا دارد
و شهر ما به دعاتان هنوز محتاج است
به شور و حال و صفاتان هنوز محتاج است
اگر که عهد کنیم اینچنین نخواهد ماند
و پرچم شهدا بر زمین نخواهد ماند

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۴۶
جامانده




نصف تاریخ عاشقی آب است، قصه هایی عمیق و پراحساس

قصه هایی پر از فداکاری، قصه هایی عجیب اما خاص:

قصه آب چشمه زمزم، زیر پاکوبه های اسماعیل

قصه نیل و حضرت موسی، قصه آن گذشتن حساس

                           قصه حفظ حضرت یونس، توی بطن نهنگ در دریا                             

یا که نفرین نوح پیغمبر، برسر مردم نمک نشناس

قصه ظهر عاشورا، بستن آب روی وارث آن

کربلا بود و یک حرم تشنه، کربلا بود و حضرت عباس

بین این ماجرای آب و جنون، قصه تازه ای اضافه شده

قصه بیست و هفت ساله ای از صدوهفتاد و پنج غواص 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۰۶
جامانده